جدول جو
جدول جو

معنی پش بخاردن - جستجوی لغت در جدول جو

پش بخاردن
از جلوی کسی گذشتن، راه کسی را بریدن، جلوی راه سبز شدن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

روبرو شدن، مقابل شدن، ناراحت شدن، برخوردن
فرهنگ گویش مازندرانی
جفت گیری کردن پرندگان و جانوران
فرهنگ گویش مازندرانی
جفت گیری گاوها
فرهنگ گویش مازندرانی
سر ریز کردن، تکان خوردن مایعات در ظرف
فرهنگ گویش مازندرانی
سر خوردن
فرهنگ گویش مازندرانی
ویران شدن، فرو ریختن
فرهنگ گویش مازندرانی
نر بخاردن
فرهنگ گویش مازندرانی
درگیر شدن در دعوا درهم رفتن
فرهنگ گویش مازندرانی
خستگی در کردن، رفع خستگی با استراحت
فرهنگ گویش مازندرانی
ترسیدن، وحشت کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
به نقطه ی جوس رسیدن آب، غل خوردن، پچیدن از درد، تحمل مشقت.، پیچده شدن، پیچ خوردن
فرهنگ گویش مازندرانی
شکم بارگی، خوردن به افراط
فرهنگ گویش مازندرانی
پیچ خوردن پا و دیگر اعضای بدن
فرهنگ گویش مازندرانی
پا پیش گذاشتن، جلو رفتن، پیش روی کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
به جوش آمدن
فرهنگ گویش مازندرانی
برگرداندن نظر و رأی کسی، مشورت کردن، دچار سرزنش و سرکوفت
فرهنگ گویش مازندرانی
دست خوردن، مورد تصرف قرار گرفتن
فرهنگ گویش مازندرانی
پاشیده شدن متلاشی گشتن
فرهنگ گویش مازندرانی
تاخوردن، خمیدگی و خم شدن، چین خوردن
فرهنگ گویش مازندرانی
معلق زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
پس آوردن، بازگرداندن چیزی به جای خود
فرهنگ گویش مازندرانی
جوش آمدن و فاسد شدن ماست
فرهنگ گویش مازندرانی
ورم نمودن، متورم شدن بدن
فرهنگ گویش مازندرانی
از جلوی کسی گذشتن، راه کسی را بریدن، جلوی راه کسی سبز شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
سؤال کردن، اقرار گرفتن، خسته شدن، ورم کردن مچ دست در اثر
فرهنگ گویش مازندرانی
تکان خوردن آب، هل شدن، ترس ناگهانی
فرهنگ گویش مازندرانی
سر خوردن، غلت زدن، خزیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
پاره شدن پارچه، از کوره در رفتن ناگهانی
فرهنگ گویش مازندرانی
حرکت کردن، تکان خوردن
فرهنگ گویش مازندرانی
جوشیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
پنهان شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
شوکه شدن، تکان ناگهانی
فرهنگ گویش مازندرانی
ناگهان، برخورد ناگهانی و غیرمترقبه، به صورت ناخواسته
فرهنگ گویش مازندرانی
شیر خوردن کودک
فرهنگ گویش مازندرانی